مجموعه آثار دکتر علی شریعتی مجموعه ای استثنایی و بی نظیر با قیمت استثنایی تمام آثار شریعتی شامل کتاب، فیلم ویدئویی و سخنرانی بیوگرافی کامل استاد شریعتی مشهورترین و نایاب ترین سخنرانی شریعتی "آری اینچنین بود برادر" برای اولین بار نزدیک به 46 ساعت سخنرانی های ارزشمند استاد کاملترین مجموعه موجود بسته ای کامل و بی نظیر برای عاشقان و دوستداران استاد شریعتی استاد شریعتی، سردامدار جریان روشنفکری در ایران با تمام دیدگاهها و نظریات دکتر شریعتی آشنا شوید مجموعه ای که شاید دیدگاه شما را نسبت به بسیاری مسایل تغییر دهد دکتر شریعتی، استادی که تمام مسایل پیرامون خود را به نقد می کشد سخنرانیهای جنجالی دکتر شریعتی در عصر طاغوت مجموعه ای کامل از تمام کتابهای دکتر شریعتی به همراه دستنوشته های دکتر شریعتی برای اولین بار
***********************************************************************88 علی شریعتی در دوم آذر سال ۱۳۱۲ در روستای کاهک در کویر مزینان در نزدیکی سبزوار زاده شد. پدر پدربزرگش، ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حاج ملا هادی سبزواری
محسوب میشد. ملاقربانعلی چهار فرزند به نامهای محمود، احمد، حسن و حسین
داشت. محمود که به هنگام مرگ پدر، به تحصیل علوم قدیمه مشغول بود، با اصرار
مردم مزینان به آنجا آمد تا پیشنماز مسجد و مدرس حوزه علمیه باشد. او تا
پایان عمر خود در مزینان ماند و چهار فرزند به نامهای معصومه، قربانعلی،
محمدتقی و آقامیرزا محمد از خود بهجا گذاشت. محمد تقی شریعتی در سال ۱۳۱۱ با دختری روستایی از اهالی کاهک به نام زهرا امینی ازدواج کرد و اولین فرزند آنها، علی شریعتی بود.[۸] شریعتی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ابن یمین در مشهد در سال ۱۳۱۹ آغاز کرد، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور در سال ۱۳۲۰، محمدتقی شریعتی
مجبور شد خانوادهاش را به ده بفرستد و بنابراین وقفه کوتاهی در تحصیلات
شریعتی ایجاد شد. پس از آن، شریعتی به همان دبستان برگشت و تحصیل را ادامه
داد.[۸] شریعتی در سال ۱۳۲۵ وارد دبیرستان فردوسی مشهد شد. او پس از اتمام سیکل اول دبیرستان در سن شانزده سالگی، با هدف ادامه تحصیل وارد دانشسرای مقدماتی شد. وی در سال ۱۳۳۴ به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد وارد گشت و رشته ادبیات فارسی را برگزید. وجود تفکر خلاق باعث شد که شریعتی در طول دوران تحصیل در دانشکده ادبیات به انتشار آثاری چون: ترجمه ابوذر غفاری ، ترجمه نیایش اثر الکسیس کارل
و یک رشته مقالههای تحقیقی در این زمینه همت گمارد. البته شریعتی ترجیح
میداد به هر طریق تحصیلات عالیه را بدون وقفه ادامه دهد، اما پدرش تأکید
داشت که وارد دانشسرا شود که شاید علت اصلی آن وضع اقتصادی خانواده بود..[۸] در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۳۷ با پوران شریعترضوی همکلاسیش ازدواج کرد.[۹] شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و پس از دریافت لیسانس در رشته ادبیات فارسی به علت شاگرد اول شدنش برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد تا تحصیلات عالی خود را در مقطع دکتری در دانشگاه سوربن فرانسه و در رشته ادبیات ادامه دهد. وی در آنجا به تحصیل علومی چون جامعهشناسی، مبانی علم تاریخ، تاریخ و فرهنگ اسلامی پرداخت و با اساتید بزرگی چون لویی ماسینیون، جورج گورویچ و سارتر و... آشنا شد. در سال ۱۳۴۳ به ایران بازگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری وی از سوی ساواک بود و متعلق به دو سال پیش یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازمالاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان قزلقلعه در تهران منتقل شد. اوایل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت[۹] در سال ۱۳۴۴ مدتی پس از بیکاری ، اداره فرهنگ مشهد، استاد جامعهشناسی و فارغالتحصیل دانشگاه سوربن
را به عنوان دبیر انشاء کلاس چهارم دبستان در یکی از روستاهای مشهد
استخدام میکند، و سپس در دبیرستان به تدریس میپردازد و بالاخره به عنوان
استادیار تاریخ وارد دانشگاه مشهد میشود. در سال ۱۳۴۸ به حسینیه ارشاد
دعوت میشود و به زودی مسئولیت امور فرهنگی حسینیه را به عهده گرفته و به
تدریس جامعهشناسی مذهبی، تاریخ شیعه و معارف اسلامی میپردازد.اما سرانجام
در سال ۱۳۵۲، رژیم، حسینیهء ارشاد را تعطیل نمود، و شریعتی را به مدت ۱۸
ماه روانه زندان کميته شهربانی میکند. وی پس از آزادی از زندان روز های
بسیار سختی را پشت سر گذاشت و بار ها توسط ماموران ساواک تهدید شد و تحت شکنجه روحی و جسمی قرار گرفت.[۹] علی شریعتی در بین سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۴ در فرانسه زندگی میکرد. او در
سال ۱۹۶۳ تز دکترایش را در ۱۵۵ صفحه به زبان فرانسه و با عنوان «فضائل بلخ»
ارائه کرد. تز او در واقع ترجمهای بود از بخش سوم یک کتاب قرن سیزدهم
میلادی از صفیالدین بلخی. تز دکترای شریعتی زیر نظر ژیلبر لازار
نوشته شده بود. او توانست با کمترین نمره ممکن که فقط برای قبولی کافی است
مدرک خودش را بگیرد. برخی به اشتباه نوشتهاند که او مدرک دکترایش را در
جامعهشناسی یا تاریخ ادیان یا هر دو گرفتهاست. برخی نیز با توجه به تز
دکترایش استدلال میکنند که مدرک دکترای او در زمینه فیلولوژی
است. عنوان رسمی مدرک او «تاریخ اسلام در قرون وسطی» بود. سفارت ایران در
پاریس مدرک او را به عنوان مدرک دکترا در ادبیات به رسمیت شناخت.[۱۰] شریعتی از آبان ماه ۱۳۵۱ تا تیر ماه ۱۳۵۲ به زندگی مخفی خود روی آورد. ساواک به دنبال او بود و از تعطیلی حسینیه ارشاد
به بعد، متن سخنرانیهای شریعتی با اسم مستعار به چاپ میرسید. در تیر ماه
۱۳۵۲، ساواک پدر علی شریعتی و بعد برادر خانم وی را به گروگان گرفت و به زندان اوين
برد تا شریعتی به ناچار خود را معرفى كند. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به
انفرادی رفت و پس از آن آزاد شد زیرا شاه به دليل فشارهاى بینالمللی و
درخواست وزير فرهنگ الجزاير دريافت كه نگه داشتن شريعتى در زندان بيش از آزادى او ميتواند به شهرت و محبوبيت او بيافزايد.[۱۱]
اسارت درازمدت در سلول، او را سخت به نور آفتاب حساس کرده بود و از نظر
روحی هم بسيار افسرده شده بود. رژيم همه راههای مبارزه اجتماعی را بر او
بسته بود، حسينيه ارشاد
تعطيل و او از تدريس در دانشگاه محروم شده بود. مبارزه مخفی هم عملاً
امکان نداشت. ساواک او را شديداً تحت نظر داشت و روز به روز حلقه اين
محدودیتها تنگتر میشد. شریعتی خود میگوید: «ظاهراً آزاد هستم و از قيد
اسارت، به اصطلاح رهايی یافتهام ولی آنچه مسلم است نوع زندانم تغيير کرده و
از زندان دولتی به زندان خانه منتقل شدهام». دکتر شریعتی پس از دو سال،
خسته از وضعيتش تصميم به «هجرت» میگیرد. ممنوعالخروج بودن مانع بزرگی
برای مهاجرت او به خارج از کشور بود. اما وی با گرفتن گذرنامه با اسم
فامیلی "مزینانی" توانست از کشور خارج شده و تهران را به مقصد بروکسل ترک کند. شریعتی پس از چند روز اقامت در بروکسل آنجا را به مقصد ساوتهمپتون انگلیس ترک میکند. وی در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در حالی که سه هفته از سفرش به انگلستان
میگذشت، در ساوتهمپتون به شکل مشکوکی درگذشت. دلیل رسمی مرگ وی انسداد
شرائین و نرسیدن خون به قلب اعلام شد؛ هرچند مرگ وی به دلیل نداشتن سابقهٔ
بیماری قلبی، عدم کالبدشکافی و اعلام نتیجه سریع و خبرداشتن سفارت ایران در
لندن از مرگ وی قبل از اعلام رسمی خبر مشکوک بود.[۱۲] شریعتی وصیت کرده بود که وی را در حسینیهٔ ارشاد دفن کنند، ولی هماکنون در قبرستانی کنار آرامگاه حضرت زینب کبری، در شهر دمشق نگهداری میشود و خانوادهاش هزینه نگهداری جسد وی را متقبل شدند.[نیازمند منبع] محمدتقی شریعتی پدر شریعتی به همراه عدهای قابل توجه از فرهیختگان متدین مشهد با ایجاد کانون نشر حقایق اسلامی در سال ۱۳۲۳،
مبارزه با افکار تودهای را آغاز کردند. همزمان تلاش کردند تا افکار و
اندیشههای دینی را هم بازسازی کرده با انحراف و تحریف مبارزه کنند.[۱۳] هنگام آغاز فعاليت كانون شريعتی يازده ساله بود و در پانزده سالگی او،
كانون به يك نهاد مهم نوگرای مذهبی تبديل شده بود. هدف سخنرانان كانون
القای فلسفهای اخلاقی بر پايه قرآن بود. از ۱۳۲۶ هنگامی كه شريعتی ۱۴ ساله بود تا نخستين بار بسته شدن كانون در ۱۳۳۸، او در همه برنامههای آن شركت میكرد و نقش بنيادينی در جذب برخی از دوستانش به كانون داشت.[۱۴] در ۱۳۳۰ اعضای جوان كانون كه بيشترشان دانش آموزان دبيرستان بودند با پيروی از نمونه كانون تصميم به برپايی سازمانی ويژه خود با عنوان انجمن اسلامی دانشآموزان در مشهد كردند.[۱۴] علی شريعتی در ۱۳۳۱ به اين انجمن پيوست. اعضای انجمن برای آماده ساختن خود براي مبارزه فكری با هواداران و اعضای جوان حزب توده
از شريعتی خواستند كه آنها را در فلسفه و شيوه سخنوری آموزش دهد. كانون
جايگاه مكتبی مقدماتی و سكوی پرشی بود كه اعضايش از جمله شریعتی
میتوانستند از آن برای پيوستن به احزاب سياسی موجود استفاده كنند.[۱۴] بيشتر جوانان عضو كانون (نشر حقايق اسلام) به تدريج به نهضت خداپرستان سوسياليست گرايش پيدا كردند.[۱۴] در مشهد محمد تقی شریعتی پیرو نهضت خداپرستان سوسیالیست بود و به دنبال سفر محمد نخشب و حسین راضی و تشکیل حوزه حزب ایران و سپس جمعیت آزادی مردم ایران که در حقیقت ادامه دهنده راه و اندیشه نهضت خداپرستان سوسیالیست محسوب میشدند، علی شریعتی نیز به نهضت خداپرستان سوسیالیست پیوست. و همانجا نخستین آموزههای اسلام انتقادیاش را کسب کرد.[۱۵] او تحت تاثیر این اموزهها کتاب ابوذر خداپرست سوسیالیست نوشته جوده السحار را در سال ۱۳۳۴ ترجمه و منتشر ساخت. سامان باورشناسی اين نهضت بر سوسياليسم
به عنوان نظامي اقتصادي استوار بود كه عدالت اجتماعي و توحيد را بنياد
فلسفي خود بر ميشمرد. نهضت باور داشت كه سوسياليسم بر پايه نفي مالكيت
خصوصي بر ابزار توليد، سريعترين راه براي از ميان برداشتن بهرهكشي،
تهيدستي و محروميت تودههاست. و نيز به باور اين گروه دستيابي به اين
هدفها، گوهر مفهوم عدالت در اسلام بود.[۱۴] شریعتی از پیرامون به مرکز مبارزه وارد شد و به شاخه مشهد نهضت مقاومت ملی به رهبری سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی
پیوست. علی شریعتی یکی از سخنگویان و فعالان آتشین این نهضت علیه سلطه و
استثمار غرب در ایران بود. فعالیتهای مصرانهاش باعث دستگیری او در سال ۱۳۳۶ و انتقال فوریاش به زندان قزلقلعه در تهران به مدت هشت ماه شد. در جریان وقایع ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱
اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام شاهنشاهی بود. او
تحت تاثیر سنتهای خانوادهاش، بویژه افکار نوگرایانه پدرش محمدتقی
شریعتی، قرار گرفت. پدربزرگش آخوند حکیم و عموی پدرش عادل نیشابوری از دانشمندان فقه، فلسفه و ادب بهشمار میآمدند. پدرش کانون نشر حقایق اسلامی مشهد را بنیان نهاد و از مبتکرین و آغازگران جنبش نوین اسلامی بهحساب میآمد. پس از قبول شدن در بورس تحصیلی، علی شریعتی برای مدتی دست از فعالیتهای سیاسی کشید و برای ادامه تحصیلات عالیه به فرانسه رفت. وی اندکی پس از رسیدن به پاریس به گروه فعالان ایرانی نظیر ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده و مصطفی چمران پیوست و در سال۱۳۴۱ سازمان نهضت آزادی ایران (بخش خارج از کشور) بنیان گذاشته شد. در جریان کنگره جبهه ملی ایران در اروپا در ویسبادن (جمهوری آلمان فدرال) در اوت ۱۹۶۲ با نظر حسین راضی، شریعتی با توجه به قدرت فکری و قلمیاش، به عنوان سردبیر روزنامه فارسیزبان ایران آزاد
(ارگان جبهه ملی ایران خارج از کشور در اروپا) انتخاب شد. اولین شماره این
نشریه پس از سردبیری شریعتی در ۱۵ نوامبر ۱۹۶۲ منتشر گردید. این نشریه
دیدگاههای روشنفکران ایرانی خارج و نیز واقعیتهای مبارزات مردم ایران را
منعکس میکرد و ارگان رسمی جبهه ملی ایران در اورپا محسوب میگردید. قبل از آن پرویز ورجاوند سردبیری این نشریه را بر عهده داشت.[۱۶] در سال ۱۳۳۷ شمسی به سازمان آزادیبخش الجزایر مىپیوندد و سخت به فعالیت مىپردازد. در سال ۱۳۳۸
شمسی مقالهای تحت عنوان "به کجا تکیه کنیم" را در یکی از نشریات فرانسه
منتشر میکند. در سال ۱۳۳۹ شمسی مقاله "شعر چیست؟" ساتر را ترجمه و در پاریس
منتشر می نماید و در همان اول به علت فعالیت در سازمان آزادیبخش الجزایر
گرفتار میشود و در زندان پاریس با "گیوز" مصاحبهای میکند که در سال ۱۳۴۳ در توگو چاپ میشود. در سال ۱۳۳۹ نیز مقالهای تحت عنوان "مرگ فرانتس فانون"
را در پاریس منتشر میکند، همچنین در طول مبارزات مردم الجزایر برای آزادی
دستگیر میشود و مورد ضرب و شتم پلیس فرانسه قرار میگیرد و روانهء بیمارستان
میشود و سپس به زندان فرستاده می شود.[۱۷] شریعتی یکی از متفکران مسلمان بود و در عین حال، رویکردی نقادانه نسبت به برخی از باورهای مذهبی داشت. او بهطور خاص، تشیع صفوی[۱۸] را مظهر سنت مسخ شده میداند و آن را توام با اسارتپذیری، خرافه، تقلید و جبرگرایی معرفی میکرد.[۱۹] وی همچنین از نگاه سطحی به مدرنیته نیز انتقاد میکرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملتهای شرقی، متفاوت از راهی است که غرب پیمودهاست.[۱۹] البته استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب، مورد پذیرش شریعتی قرار داشت. شریعتی، محمدرضا حکیمی را به عنوان وصی خود جهت هرگونه دخل و تصرف در آثارش انتخاب کردهاست.[۲۰] توحید از دیدگاه شریعتی چنان که خود او مدعیست نه فقط یک تئوری کلامی اعتقادی و صرفاً یگانه پنداشتن خداوند که به منزله یک زیربنا و جهانبینی اعتقادیست. او توحید را به عنوان اصل اصیل یکتاپرستی عنوان میکند و در آثار اسلامشناسیاش از آن در مقابل شرک یاد میکند. شریعتی میگوید توحید عبارتست از:
راه سوسیالیسم غیر دینی در ایران با تشکیل نهضت خداپرستان سوسیالیست که محمد نخشب از بنیانگذاران آن و شریعتی از شناختهترین چهرههای آن بود به سمت جمع شدن با آموزههای اسلام باز شد.[۲۲] شریعتی در مقدمه مقالهای که در سال ۱۳۳۴ تحت عنوان مکتب واسطه نوشته مینویسد: «از میان مکتبهای ماتریالیسم و ایدئالیسم، اسلام روش مختص به خود را دارد و آن را میتوان رئالیسم نامید. رژیم اجتماعی و اقتصادی اسلام، سوسیالیسم عملی است که بر طرز فکر خداپرستی استوار میباشد و حد وسط میان دو رژیم فاسد کاپیتالیسم و کمونیسم میباشد.».[۲۳] از این رو شریعتی، ابوذر، از اصحاب وفادار پیامبر را نمونه بارز یک سوسیالیست یکتاپرست میدانست که در برابر ستم حکومت ایستاد و به اعتراض برخاست. ترجمه کتاب ابوذر نوشته عبدالحمید جودةالسحار از او در سنین جوانی است.[۲۴] شریعتی چنین میگوید:
از دیگر نظریات عمده شریعتی نظریه امت، به پیشوایی امامت است. بسیاری این نظریه را سرآغاز پیدایش ولایت فقیه میدانند.[نیازمند منبع] کتاب «امت و امامت» شريعتی به ويژه مورد انتقاد شديد تجديدنظرطلبان بود،
کتابی که در آن شريعتی رای افراد ناآگاه جامعه را خوار شمرده و خواستار
نوعی دمکراسی ارشاد شده برای جوامع عقبمانده تا دست يافتن آن ها به سطح
قابل قبولی از توسعه شده بود. به باور منتقدان، شريعتی با طرح بحث امت و
امامت و بیاعتنايی به رای تودهها، ناخواسته به توجيه نظريه ولايت فقيه در
جمهوری اسلامی کمک کرده بود.[۲۶] شریعتی در این زمینه بحث دموکراسی رأسها و دموکراسی رأیها را
مطرح میکند. دموکراسی رأسها از نظر وی مربوط به جوامعی است که آرای افراد
وابسته به دیگران است و مثلاً رییس قبیله رأی خود را بر تمام قبیله تحمیل
میکند. اما دموکراسی رأیها مربوط به جوامعی است که افراد جامعه به
«اندویدوئالیسم کامل» رسیدهاند. [۲۷] شریعتی میگوید:
شريعتي با نگرشی جامعهشناختی به مهدویت و اصل انتظار مینگرد، و انتظار مثبت را انتظاری نه انقیادبخش جامعه و به تعبیر خودش منفی که انتظار اعتراضی و عصیان کننده می داند. شريعتي در كتاب انتظار مكتب اعتراض
تاكيد میكند كه «انتظار» مهمترين مولفه و مقوم «مهدويت» است؛ انتظاری كه
متناسب و متلائم با «اعتراض» است و يادآور روحيه عصيانگری و ظلم ستيزی و
انقلابی يك شيعه ملتزم و واقعی است.[۲۹] دکتر شريعتی نگاه نو و خاصی به دين اسلام و به ويژه مذهب تشيع داشت و بر اساس اين نگاه آرايی مطرح کرد که موافقان و مخالفان فراوان داشته و بحثهای فراوانی در نقد اين آرا صورت گرفته است. [۳۰]
پوران شریعت رضوی درباره مخالفتهایی که با شریعتی میشد چنین میگوید:
«به جز نظام حکومتی وقت که به شکلهای مختلف برای او دردسر درست میکرد،
روحانیت سنتی و به ویژه بخشهای بیسواد و قشری آن، بیشترین مخالفتها را
با علی و آرای او میکرد که با جوسازی، شایعه پراکنی، افتراهای دروغ،
بیانیهنویسی و صدور فتوا و طرد و لعن و… همراه بود.»[۳۱] شریعتی بارها تاکید میکرد که در اسلام به جای روحانی، عالم دینی وجود
دارد، وی اعتقاد داشت که روحانی چیزی مقتبس از تعالیم مسیحی قرون وسطی بوده
که با ظهور سلطنت صفوی در قبای ملا و آخوند بر اسلام تحمیل شده است. لذا
همچنانکه دین مسیحی قرون وسطی را یکی از علل بیاعتمادسازی دین در قرون
حاضر میدانست. روحانیت اسلامی را یکسره مردود میدانست و عنوان عالم دینی
را شایسته نشاندن بر جایگاه روحانیت خرافی کنونی میدانست. وی در یکی از
نوشتههایش چنین میتویسد:
همچنین شریعتی در کتاب اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی
در مقایسهای بین روشنفکر و روحانی نکتهای را متذکر میشود که چه بسیار
روشنفکرانی که به مملکت خویش خیانت کردهاند وزیر قراردادهای استعماری را
امضا کردهاند ولی هیچ جا نمیتوان حتی یک امضای عالم روحانی را درچنین
قراردادهای خائنانهای دید. علاوه برآن درمقایسهای بین سیستم حوزه و دانشگاه به دلایل بسیار زیادی
همچون اقامت محصل، انتخاب درس، بورسیه تحصیلی حوزه و... روش کارحوزه را
بسیار مترقی تر نسبت به دانشگاه بیان میکند. دربحث دموکراسی وسیستمهای مدیریت نیز دراین کتاب شریعتی روش انتخاب
مستقیم توسط مردم به روش دموکراسی مرسوم و فعلی را زیر سئوال میبرد و روش
غیر مستقیم برای انتخاب راس هرم حکومت را توسط نخبگان برگزیده مردم مناسب
تر میداند. مهدی بازرگان درباره ریشههای اختلاف شریعتی و روحانیت مینویسد:
این رویه شریعتی منجر به موضعگیری روحانیون علیه او شد. مرتضی انصاری قمی
خواستار حبس و اعدام شریعتی شد. او به دولت، مردم و روحانیون هشدار داد:
«در یک قرن اخیر، اسلام و تشیع هیچگاه دشمنی خطرناکتر و گستاختر از علی
شریعتی به خود ندیدهاست». ناصر مکارم شیرازی
با چاپ مقالهای در مجله مکتب اسلام و با عنوان «آیا شورا مبنای حکومت
اسلامی است؟» نظر شریعتی را نادرست دانسته و استدلال کرده بود که شیعه به
انتخاب خلیفه بر اساس رای شور معتقد نیست و خلیفه را منتخب خدا و پیامبر
میداند. تعدادی از طلاب قم نزد شهابالدین نجفی مرعشی
و شریعتمداری مراجعه و اظهار داشتهاند که علی شریعتی در یکی از
سخنرانیهایش در حسینیه ارشاد منکر امام زمان شده و گفتهاست دعای ندبه سند
معتبر ندارد و مرعشی گفت من دکتر شریعتی را نمیشناسم ولی اگر او چنین
حرفی گفته باشد کافر است. با انتشار این فتوای رسمی، حسینیه ارشاد در آبان ۱۳۵۱ تعطیل گردید. پس از تعطیلی ارشاد، فتاوی مذهبی علیه حسینیه ارشاد و شریعتی به شدت گسترش یافت. شریعتی نهایتاً بهدلیل دستگیری پدرش، در تیرماه ۱۳۵۲ خود را تسلیم کرد و زندانی شد. پس از دستگیری وی محمد بهشتی، سید هادی خامنهای و چند نفر از طلاب قم در منزل مرتضی مطهری
حضور داشتند که مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت صرف نظر از افکار نادرست
وی، ضربه جبران ناپذیری بر هماهنگی روحانیت و طبقه تحصیلکرده زد و آنها را
نسبت به هم سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون
برانگیخت. ابوالحسن قزوینی
در پاسخ به استفتایی نوشت: «هرچند مدتی است کسالت دارم و قادر بر مطالعه
نیستم، ولی نظر به مطالعه اجمالی، کتب مذکور مطابق با مذهب تشیع نمیباشد و
انکار خاتمیت و انکار ضروری دین اسلام است.» علامه سید محمدحسین طباطبایی
در پاسخ به استفتایی نوشت: «اینجانب نوشتههای دکتر شریعتی رادرخصوص
اسلام شناسی هرگز تصدیق نکرده، نوع مطالب ایشان اشتباه و طبق مدارک دینی
اسلامی غیرقابل قبول است.» سید کاظم مرعشی هم در پاسخ به استفتایی دیگر خرید و فروش کتب شریعتی را حرام دانست. همچنین سید علی اصفهانی اعلام کرد: «نوشتجات نامبرده مشتمل بر اباطیل گوناگون است». صدور فتواها علیه شریعتی تا پس از مرگ وی ادامه داشت و در این زمان آقایان خویی، مرعشی نجفی، شاهرودی، عبدالله شیرازی، مالک حسینی، علی نمازی و... فتاوی مشابهی علیه شریعتی صادر کردند. در این زمان تلاشهایی هم شد که فتوایی له یا علیه شریعتی از روحالله خمینی صادر شود لیکن وی در اینباره همواره سکوت کرد. محمد یزدی در خاطرات خود از جلسه مدرسین قم پیش از انقلاب برای تصمیمگیری درباره شریعتی مینویسد:
جلسه مزبور در منزل نوری همدانی
تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود. پس از شور و مشورت،
آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد
و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست... آقای مصباح یزدی در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند.
به این ترتیب بخشی از روحانیون نزدیک به خمینی نیز که بعدها وارد حکومت
جمهوری اسلامی شدند، تنها به دلیل مصلحت از اعلام کفر شریعتی خودداری کرده
بودند. مرتضی مطهری در نامهای در آستانهٔ انقلاب اسلامی به سید روحالله خمینی مینویسد:[۳۳]
شریعتی جور دیگر به روحانیت نگاه میکرد و معتقد بود روحانیت کارش متفاوت با سخنرانی و وعظ است. طرز فکر و برداشت آیتالله حاج میرزا خلیل کمرهای نسبت به شریعتی با بسیاری از علمای هم عصر وی متفاوت بود. وی در کتاب خود به نام فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، کتاب سلمان پاک اثر مستشرق فرانسوی پروفسور لویی ماسینیون،
ترجمه علی شریعتی را نقد نمود. در سال ۱۳۵۱، میرزا خلیل کمرهای نسخهای
از کتاب فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی را توسط فرزندش امیرحسین برای شریعتی
ارسال داشت و ضمن تشکر از تحقیقات علمی شریعتی درباره تاریخ ادیان و
اسلام، از او خواست که به ۱۹ نکته علمی در ترجمه کتاب سلمان پاک مراجعه و
آنها را مورد بازنگری و تحقیق بیشتر قرار دهد. يكي از نقدهاي بارز بر شريعتی ايدئولوژيزه كردن دين است كه نخستین بار در دههٔ ۶۰، داريوش شايگان، با عنوان ايدئولوژی كردن سنت در كتاب خود با عنوان نقد ایدئولوژی بر آن خرده گرفت. شريعتی ايدئولوژی را مقدم بر فرهنگ میداند و و در تحليل تاريخیاش ادعا
میكند كه تمامی تحولات تاريخ و تمدنی پس از ظهور يك مكتب و ايدئولوژی و
ايمان و فكر و حركت ايدئولوژيک و عقيدتی نوين بوده است.[۳۴]
وي با با جدا كردن ايدئولوژی از فرهنگ و فرق نهادن بين آن دو، عقايد و
احكام ارزشی و عملی اسلام را به مثابه يك مكتب و يا ايدئولوژی ثابت و
وحيانی معرفی ميكند.[۳۴] شريعتي ميگفت: «دين داريم به منزله ايدئولوژی و دين داريم به منزله فرهنگ». به اعتقاد وی ایدئولوژی آن بود كه نزد ابوذر (غفاری) و فرهنگ آن كه نزد ابوعلی (سينا) بود.[۳۵]
تاریخ: 1392/09/25
مشاهده :
842 |